درآمد
یکى از علماى برجسته قرن سیزدهم هجرى (1226-1286ق) آیتالله شیخ عبدالحسین تهرانى حائرى، معروف به «شیخالعراقین» مىباشد. دانشورى که از طریق تکاپوهاى علمى و فکرى و اهتمام در فراگیرى علوم و معارف اسلامى و نیز تزکیه، تهذیب نفس و عبادت
خالصانه، چنان صلابت معنوى و اقتدار اجتماعى یافته بود که نه تنها اقشار گوناگون مقامش را تکریم مىنمودند، بلکه دولت ایران نیز از صولت روحانى این عبد صالح خداوند حساب مىبرد. هنگامى که در سرزمین عراق اقامت داشت، کارگزاران دولت عثمانى در تکریم مقامش مىکوشیدند. پایگاه اجتماعى این فقیه فرزانه چنان عمیق و ریشهدار بود که میرزا آقاخان نورى با تمام نفرتى که از امیرکبیر و یارانش داشت، موفق نشد کوچکترین آسیبى به وى برساند. او در آبادانى، توسعه و گسترش عتبات عالیات عراق، نقش ارزنده و فراموش نشدنى دارد و در آن عهد، نقشى را که امروز ستاد بازسازى عتبات عالیات بر عهده دارد، به تنهایى و با وجود محدودیت امکانات و برخى تنگناها به گونهاى شایسته ایفا مىکرد. به موازات این فعالیتها کتابخانهاى با ارزش از کتب نفیس نیز فراهم آورد. از تألیف و تحقیق و نیز تربیت شاگردانى نامور غفلت نداشت و در این عرصهها هم فرزانگى و فروزندگى خود را نشان داد.
در این نوشتار، نگارنده کوشیده است تا جنبههایى از حیات علمى و اجتماعى این مرزدار حماسههاى جاوید تشیع را مورد بررسى اجمالى قرار دهد.
ولادت و تحصیلات مقدماتى
سال 1226 قمرى بود و چند سالى از فرمانروایى پادشاه بىکفایت قاجار، فتحعلىشاه سپرى گردیده بود. عهدنامهها و پیمانهاى شومى که در این روزگار با دولتهاى استعمارى منعقد مىگردید، به دلیل ماهیت اسارتآورشان، زمینههاى سلط? استعمارگران را بر ایران فراهم مىساخت و اهل بصیرت و مؤمنین هوشیار را دچار نگرانى ساخته بود. دوره اول جنگهاى ایران و روس که حدود ده سال به طول انجامید و تا سال 1228 قمرى ادامه داشت، این آشفتگىها را دوچندان ساخته بود. اسفانگیزتر آنکه کجفکران و جنایتکاران وهابى، شیعه و تشیع را تهدید مىکردند. آنها در سال 1226قمرى به کربلا هجوم بردند و نزدیک به پنجهزار نفر از زائران و مجاوران حرم حسینى را به شهادت رساندند و به بارگاه حسینى آسیب وارد کردند و گنجینههاى ارزشمند آن را به غارت بردند. مرحوم حاج شیخ على تهرانى که در علم و ایمان به توفیقاتى دست یافته بود، وقتى این خبرهاى دردناک را دریافت مىکرد، در هالهاى از غم و اندوه فرو مىرفت.
اما در همین روزها که سیاهىها و تباهىها بر جامع? شیعه چنگ انداخته بود، از پس این تیرگىها روشنایى رؤیت گردید و ستارهاى خانه شیخ على را نورانى ساخت. آرى در سال 1226هجرى خداوند پسرى به او عطا فرمود که نامش را عبدالحسین نهادند؛ به این امید که پس از رشد و شکوفایى، خادم آستان حسینى گردد و از ضایعاتى که براى این بارگاه به وجود آمده بود را جبران کند.
آن روزها کسى نمىدانست که این کودک آیندهاى درخشان دارد و پس از رشد و شکوفایى، ملجأ و مرجع مردم خواهد شد. کودک را عبدالحسین صدا مىزدند تا با یاد امام حسین (ع) دل و ذهنش حیاتى حماسى بیابد. این طفل در پرتو تربیتهاى پدر پارسا و پرهیزگار و در دامن مادرى رئوف بالید و به سوى آیندهاى روشن گام نهاد. از همان اوان طفولیت آشکار بود که این نونهال با دیگر کودکان همسالش تفاوتهایى دارد و به مرور که رشد مىکرد، نسبت به آنچه در اطرافش مىگذشت، حساس بود و روحى جستوجوگر داشت. مىخواست بداند و بپرسد و از امور پیرامونش سر در بیاورد. از شش یا هفت سالگى در یکى از مکتبخانههاى تهران، مقدمات ادبى، دینى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از 15 سالگى در حوزه علمیه این شهر به تحصیلات علوم دینى روى آورد و ضمن فراگیرى زبان و ادبیات عربى، منطق، علوم نقلى و برخى دانشهاى متداول و مرسوم را آموخت.
از بعضى قرائن چنین برمىآید که او براى پىگیرى امور درسى، به اصفهان رفته است تا در حوزه این شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگیرد، شیخ آقابزرگ تهرانى مىگوید که شیخ عبدالحسین تهرانى در سال 1252 قمرى و در اوایل اقامت در اصفهان، به تألیف کتابى در حکمت نماز و سرّ استغفار بین سجدهها همت گماشت. اما از چگونگى این تحصیلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نیامد و مشخص نیست او چه زمانى به این شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساکن بوده است.[1]
عزیمت به سوى عتبات عراق
شیخ عبدالحسین مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شدید، در زمانى کوتاه فرا گرفت و پس از آنکه پیمانه دانش خود را از معرفت و کمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى عتبات عراق گردید و در جوار حرم قدس علوى در نجف اشرف اقامت گزید و پس از استراحتى کوتاه و زیارت حرم امیرمؤمنان (ع) دربار? چگونگى و کیفیت حوزههاى درسى به بررسى و ارزیابى پرداخت و سرانجام دریافت به کانونى گام نهاده است که سابقهاى درخشان دارد و دانشمندان بزرگى را پرورش داده است. او موفق شد در اولین فرصت به حوزه درسى صاحب جواهر راه یابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سیراب گرداند. مرحوم شیخ محمدحسن نجفى، معروف به «صاحب جواهر» در میدان تعلیم و تربیت از عالمان برجسته حوزه نجف به شمار مىآمد و این امتیاز را بر دیگر مدرّسان این حوز? داشت که عموم شاگردانش از علماى سرشناس بودند و در محضرش افرادى به شکوفایى علمى رسیدند که بر کرسى فتوا نشستند و مقام مرجعیت را به خود اختصاص دادند.[2]
شیخ عبدالحسین وقتى در برابر این فقیه فرزانه زانوى ادب بر زمین سایید، دریافت که کوهى از علم و کمالات اخلاقى را نظارهگر است که در بیان مسائل فقهى، توضیح فروعات احکام، تنظیم قواعد اصولى و تحکیم پایههاى استدلالى، بیانى روان و کمنظیر دارد و با وجود این فرازهاى فروزان، در دشت فروتنى دامن کشیده و با شاگردان و دیگر اقشار مردم صمیمتى ویژه دارد و چنان با مردم همدرد است که با وجود پرداختن به امور علمى و آموزشى، از حل مشکلات رفاهى و خدماتى آنان غفلت ندارد. [3]
صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشکارا چهار نفر از بهترین شاگردان خود را مورد تأیید قرار داد و دیگران را به تحصیل فقه استدلالى ترغیب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج ملا على کنى؛ شیخ عبدالحسین تهرانى؛ شیخ عبدالرحیم بروجردى؛ شیخ عبدالله نعمت عاملى. [4]
شیخ عبدالحسین علاوه بر این که به دریافت اجازه روایى از صاحب جواهر مفتخر گردید، اجازه اجتهاد استاد نیز برایش صادر شد و گویا بین این شاگرد و مربى عالىقدرش پیوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روایت کرده[5] و گویا در روى آوردن به فعالیتهاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى عتبات عالیات از این استاد متأثر گردیده است؛ چراکه صاحب جواهر براى تأمین آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر کنند و بودجه سنگین آن را متقبّل گردید و با جدیت تمام این تلاش را دنبال کرد. براى مسجد کوفه گلدسته ساخت و جلوى مسجد سهله بنایى براى اسکان خادمان و وضوخانهاى براى رفاه حال نمازگزاران احداث کرد تا حرمت و قداست این مسجد محفوظ باشد. بناى حرم مسلم بن عقیل و هانى بن عروه نیز از آثار این عالم گرانمایه است.[6]
شیخ عبدالحسین به کارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأکید کرده بود تنها کسى که موفق شده از صدر اسلام تاکنون یک دوره فقه استدلالى عمیق و مفصل بنگارد، شیخ محمدحسین نجفى است. «جواهر الکلام» معجز? تاریخ است؛ زیرا چنین دور? فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.[7]
محدث نورى مىگوید: از استاد خود حاج شیخ عبدالحسین شیخالعراقین شنیدم که مىفرمود: من به شیخ خود، صاحب جواهر عرض کردم براى چه کتاب «کشف الغطاء» را شرح ندادید و حال آنکه این کتاب به سبب اشتمالش بر مطالب و عبارات دشوارى که دارد، نیاز به شرح داشت؟ آن مرحوم فرمود: «من بر استنباط مدارک فروع در آن کتاب، توانایى ندارم» . از این سخن استاد کاملاً فروتنى در برابر شاگرد آشکار است.[8]